وقتی قرارشد نردبون زنگ زده مون رو،من رنگ بزنم رفتم سراغ رنگ هایی که داشتیم تو خونه، دیدم از هر رنگی تقریبا یکم یکم داریم و نمی شه یکدست رنگش زد؛سیا ه و سفید رواز بینشون انتخاب کردم و چون سفید کم تر بود تصمیم گرفتم پله ها رو سفید بزنم، بدنشم سیاه. مدام، رنگ سفید یخچالی رو هی از تو قوطی با شت می کشیدم بیرو ن و سرش می دادم رو پله های نردبون، رنگ خیلی دیر می گرفت ، اونایی که امتحان کردند، می دونن برای این که رنگ سفید یک دست بشه خیلی باید عرق ریخت، تازه جاهایی که پس زمینه ی تیره هم دارند علاوه برچند دوری که می زنی باید چند دور دیگه هم زد؛ بالاخره سرتون رو درد نیارم، همون چند تا پله کلی وقتمو گرفت. بعدش رسید نوبت بدنه؛ شت روتمیز کردم، فرو کردمش تو قوطی رنگ سیاه،بیرون آوردمومالیدمش به بدنه ی نردبونو، کشیدم پایین؛ خیلی تعجب کردم چون با یه مرتبه این قدر یکدست شده بود که حتی نیازی به چند بار رنگ زدن هم نبود...خواستم این رو بگم: شنیدین اینه که می گن دل مثل یه لوح یا صفحه ی سفید وبی لکه می مونه و هر گناه یا رفتار بد، مثل یه لکه ی چرک و سیاهه. و این لکه ها وقتی که زیاد شن و دیواره ی دل رو تیره کنند سخت می شه دوباره سفیدش کرد؛ این مطلب یه دفعه به ذهنم رسید وقتی دیدم با یه حرکت تونستم کلش رو سیاه کنم ولی برای سفید کردن اون چهار تا پله کلی جون دادم.
پ.ن:شد عینهو اندرز نامه!!!یا حکایت های اخلاقی ته درس های دینی راهنمایی!!!
پ.ن:ضمنا این مضمونه یه حدیث از امام باقر است، اگه اشتباه نکنم.